۱۲ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

می مانم

می مانمماه زده بر پس تنهایی خویش

من نه

خورشید پشت کرده به نورانی خویش

من نه

ستاره نیز گاهی تک و منفرد

صوت تنهایی می کند آوا

ابر هم بی خودی نمی کند پروا

من نه

می مانم پای قرار بی قراری ام

سایه‌ی بی صدایی ام

نغمه‌ی بی کلامی ام

تا ته این بی انتها

یک مدعا

یک باور، یا اشتباه!!!

 

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سینا صالحی زاده

خالی است

بهار شده این دل؟ نه!

کوچه بهاری شده تنها، افسوس

جای یک کوچه‌ی تنهایی سرسبز هنوز هم خالی است

جای یک قاب پر از خط و خش یار هنوز هم باقی است

جای یک نامه‌ی پر مهر و ترانه هنوز هم جاری است

دل من فکر نکن خالی نیست، از غم و اندوه و تن لرزه و ترس

اما

جای یک او هنوز هم خالی است


بیابان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سینا صالحی زاده

باور

اشک هایت چه سنگین است

دلم طاقت ندارد این اسف ها را

طاقت برف و بوران بهتر است از این

رگبار های پی و نا در پی

راحتم بگذار ای بارن ماتم ریز

واژه های سسخت و باور خیز

منم و یک باور خاکی و دل خسته

که جایت هنوز در دلم خالی است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سینا صالحی زاده

انتظار

انتظار زیبا ترین طولانی

از گذر زمان

انتظار، یک رد روشن

نوازش یک چشم لطیف

رود روان

انتظارِ یک حرف ظریف دلمان

دنباله‌ی یک راه پای خاکی

یک چشم خیس

انتظار تیره و تار برمان

یخ زدن مرز جنون خفقان

گر دودلی از انتظار 

نمان نرو در رهمان 

انتظار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سینا صالحی زاده

می نویسم

ای دست محبت چرا زنی بر دلم

ای دلم پر ز آشوب و خاکروبم

حرف دل خاک دیده را به که گویم

خاک دیده ام و به جر خاک به چه رویم

چون شاخ و برگ اضافه می گرددد بر دلم

بهار بر دلم، سردی بر دلم، سپیده بر دلم

اسیر این سپیده و جاده های رهگذرم

از دل شبنم و برفی او نالانم

به این همه گریه که می نویسم

با این دو دیده ی خیسم

می نویسم از برای تو...

می نویسم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سینا صالحی زاده

سرانجام دروغ

درخت برگ ریزان

قایق به گل نشسته و دندان ها

محکم و لرزان

گنجشک ها

ناخوان و تنها

خاک ها غمسار و غبارآلودو شرمسار

سنگ ها

سخت و پرخش

و خش ها سردند و پر درد و فریاد

فریاد بر نمی آید چه در کوچه چه در خانه

همگان در تلاشند

بپوشند و بگیرند خود را

چه از باد و چه از سرما

و چه بسیار است

ناگفته های بین من و ما

و می پوشاند چه بسیار حقیقت ها

چه سرما ، چه فریاد و چه خش های بر این سنگان

نتواند که پوشند

بر انازند به هر حال مردمان این زمانه

عشق نمی بینم، سبز نمی بینم ، برگ ها بر زمین اند

و نمی ماند سرانجام

و نمی ماند تا سرانجام بدین حال به هر حال

بهاران به در راه است

آه از این توهم و ابهام

دروغ است به در پشت دروغ

زمستان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سینا صالحی زاده

پیچک

گل پیچک باش و برو

نفشی باش و بدم

نرگسی کن هر روز

مثل هر بار کم کم

مشو نومید چون برف

مشو لرزان چون باد

بمانَد اندرین برکه

همچنان این فریاد

هر کجا می خندم

مثل یک ایوانم

باد سردی در من

گرمی ات خواهانم

بازی تنهایی نیاید برما

من و این ناچاری نیاید هر جا

اگر هم تنهایم خودم هم میدانم

که من و تنهایی دچاریم حالا

من و این واداری به محالم کرده

نمی دانم که کی به رهایم کرده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سینا صالحی زاده

همهمه

باد که می پیچد

آب که می بارد

سرو که میخندد

ابر که می پاشد

وهم که می باشد

ترس که می تابد

مه تاب چو مه تابد

یک قاب اگر خواهد

من نیز به آن باید

چون سفر که بر آرد

یک همهمه گر خواهد

پیدا شود ار باید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سینا صالحی زاده

دیگران

آن زخم خوب میشود که دیگران ببندندش

وان دلی آرام گیرد که دیگران نخندندش

این وهم چنین شد ایجاد که دیگران ببافندش

هوا آن زمان می بارد که دیگران بخوانندش

وان موج چنین خواید که دیگران شمارندش

وان شیر چنین کوبد زان دیگران بترسندش

زان جاده چنین خواهی؟ تا دیگران روندندش

از دیگران چه خواهی تو که دیگران یار ندانندش


صالحی زاده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سینا صالحی زاده

می چرخد

باز هم جای من و تو می چرخد

دوستی و تنفر میدام میچرخد

خواهش است یا طعنه میان حرفت

جای دلدار و افسار مدام می چرخد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سینا صالحی زاده