ای دست محبت چرا زنی بر دلم
ای دلم پر ز آشوب و خاکروبم
حرف دل خاک دیده را به که گویم
خاک دیده ام و به جر خاک به چه رویم
چون شاخ و برگ اضافه می گرددد بر دلم
بهار بر دلم، سردی بر دلم، سپیده بر دلم
اسیر این سپیده و جاده های رهگذرم
از دل شبنم و برفی او نالانم
به این همه گریه که می نویسم
با این دو دیده ی خیسم
می نویسم از برای تو...