۱۲ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

بی تو

با تو و سر در گریبانم 

چه سخت است بی تو ویرانم

بیا و بگیر دست دلم را

که ز هجران تو غم بارانم

گر تو نباشی چهانم را 

به کجا با دیگران توان رانم

دانی چه سختی بی تو با من است

چه سرد است هوا در ایوانم

اگر با تو باشم و باز آیم

همگان بینند چه خرامانم

حرف دلم را با که باز گویم

همگان گویند که من دیوانم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سینا صالحی زاده

غرق در بهار

بعد از پاییز زمستان است 

و عمری نشسته بودم به انتظار آخر پاییز

آنقدر غرق در بهار بودم که از یادم رفت

به بهار هم اعتمادی نیست



صالحی زاده

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سینا صالحی زاده